۱۳۹۰/۹/۱۴

گاهی چنان آشکارا میبازی گویی پندارد جز نابودی نیست
چنان دست بر دست میگذاری که عقربه ها بیایند و بروند
چنین بنظر میرسد که دوست داری فقط بر ساعت خیره شوی تا بگذرد
شاید بر آغازی که خوشایند نبوده است هر پایانی لذت بخش است
کیفیت اش مهم نیست سرعتش مجذوبت میکند
تازه فهمیدی همه چیز خطی است حتی اگر جبری نباشد همه چیز خطی است
را رسیدن به هر نقطه از یک نقطه میگذرد
در داستان این نقطه ها متحیری و شاید هم متوهم