۱۳۹۲/۸/۱۲

گاهی خودرا در صفحه شطرنج احساس می کنم  که شطرنج باز ماهری در حال حرکت دادن من است برای رسیدن به یک هدف نهایی نمیدانم پیاده هستم یا رخ یا وزیر نمی دانم زمانی که شاه حریف مات شود من در صفحه شطرنج می مانم یا قربانی یک بازی می شوم و منتظر چیدن مهره ها در یک بازی دیگر...؟



۱۳۹۲/۶/۷




چه سخت به تو میدادم تن
و امروز چه ساده  شده ام مقهورت 
گویی پایان منم نزدیک است
در غمکده ............. جورت.








۱۳۹۱/۱۱/۱۱

این روزها خالی میشوم از خودی که میشناختم
این روزها گویی تمام راه ها به دیوارهای بلند نا امیدی می رسد
این روز ها زمین خط میکشد بر روی زندگیم
و من حتی از باران هم تنفر دارم
این روزها دل خوشم به بالا رفتن های پوچ
و هراسان از پایان رفتن های دهشتناک
این روزها حباب های امید ناگهان میترکند
این روزها مرگ هم دیگر چاره کار ققنوس نیست.


۱۳۹۱/۱۰/۲۲

اینجا همه چیز در دوران است
همه چیز میچرخد
اینجا همه چیز درون دایره است
همه چیز مرکز دارد
دوران ماه به دور زمین
دوران زمین به دور خورشید
دوران زمین به دور خود
دوران انسان به دور مرکز زمین
دوران عقربه های ساعت
اینجا راهی برای فرار نیست
اینجا دایره ها فرمان میدهند
فرار از یک دایره فقط به دایره بعدی امکان پذیر است
چقدر سرم گیج میرود
چقدر تهوع دارم از این مرکزها
چقدر خسته ام از این دایره ها